ترکمن سسی - رستم جرجانی - خاطرات از جمله رویدادهای جدا ناپذیر و در ذهن حک شده اغلب افراد جامعه است. گاه ممکن است شیرین و یا گاه تلخ باشد. سینما رفتن هم از آن دست خاطرات است.
سینما رفتن در دهه 70 مورد توجه بود و یکی از گزینههای نخست برای اوقات فراغت اقشار مختلف جامعه و خصوصا جوانان و نوجوانان به شمار میرفت.
آن ایام، سینما رفتن بخشی از برنامه اصلی مردم بود، یا می توان گفت هنوز یک نوع آیین بود.
نوجوانان و جوانان ترکمن صحرا نیز ایام عید قربان و عید فطر با شور و اشتیاق فراوان برای تماشای فیلم به سینما می آمدند.
بیتردید چند نسل از مردم با سینما خاطرات تلخ و شیرین گوناگونی دارند.
زمانی بود که مردم و خصوصا جوانان برای تماشای فیلمهایی مثل کانی مانگا، عقابها، سایه شوگان، بازگشت گودزیلا و ... چندین و چند فیلم دیگر، ساعتها در صفهای کیلومتری میمانند و به طور قطع از جمله خاطراتی هستند که فراموش نمیشود.
* اولینها همیشه ماندگار و در ذهن ها باقی می ماند. تجربه اولین سینما رفتن هم از جمله اولین های فراموش ناشدنی است.
پرده های زرشکی سینما قبل از پخش فیلم باز می شد و دوباره پس از پایان فیلم، بسته می شد.
سینما رفتن های مخفیانه و به دور از چشم پدر و مادر، قرارهای عاشقانه دوران جوانی، تخمه، بوفه و ساندویچ کالباس و خیارشور که گاهی یک تکه گوجه هم داشت، مراقب یا نگهبان داخل سالن با آن چراغ قوه هاش و ... جاذبه های دیگر مثل فضای داخل سینما، تاریکی سالن، پرده بزرگ زرشکی رنگ، گشوده شدن پرده، آنتراک میان فیلم و به صدا در آمدن سه زنگ پشت سر هم که نویددهنده آغاز نمایش فیلم بود، هنوز در گوشم مانده است.
پوستر فیلم ها مثل این روزها، عکس فیلم نبود بلکه شاید نقاشی هایی بود که گاهی وقت ها شباهتی به بازیگران اصلی فیلم نداشت.
با شروع آهنگ ابتدای فیلم های مهیج و جنگی دوران دفاع مقدس، هلهله و شعف زیادی در سالن برپا می شد.
برخی مواقع در انتهای فیلم، گوشه هایی از فیلمی که در آینده قرار بود پخش شود هم به نمایش گذاشته می شد و حاضران را برای بازگشت مجدد به سینما تشویق می شدند.
بازیگران و هنرپیشه هایی همچون جمشید هاشم پور، فرامز قریبیان و چندین و چند بازیگر سرشناس دیگر ورد زبان جوانان آن دوران بودند.
فیلم های: حمله به اچ 3، آدم برفی، عقرب، قافله، پرواز از اردوگاه، افعی، نیش، پلاک، عقابها، اجاره نشین ها، رد پایی بر شن، پرنده کوچک خوشبختی، مادر، دزد عروسک ها، کشتی آنجلیکا، عروس، دادشاه، دبیرستان، پایگاه جهنمی، پرواز پنجم ژوئن، پوتین و ... از فیلم های خارجی هم، بچه های خیابان، فرار به سوی پیروزی، صادق خان، مشعل، سایه شوگان، عملیات مرداب، بازگشت گودزیلا و ... از جمله فیلم هایی بودند که در آن دوران در سینما دیده بودم، می توان گفت این فیلم ها، پرفروشترین فیلم های دهه 70 بودند.
* در درهه 70 و آن دوران ما در کوچه چهارم خیابان استرآبادی گرگان که به کوچه کارخانه قند معروف بود، ساکن بودیم. کوچه ما از جنوب به کوچه گلشهر اول وصل می شد و از شمال نیز به کوی علی محمدی و ... متصل می شد.
من برای اینکه به سر خیابان بیایم باید از کوچه چهارم تا سر خیابان استرآبادی پیاده می آمدم.
اگر تاکسی پیدا می شد که گاها سوار می شدم و اگر هم تاکسی نبود، با پای پیاده به سمت میدان ولیعصر (فلکه کاخ) می آمدم.
کرایه تاکسی دقیق یادم نیست ولی احتمالا نفری 15 یا 20 تومان یا 25 تومان بود. یعنی ما اگر می خواستیم 15 تومان کرایه بدیم باید یک سکه 10 تومنی و یک سکه 5 تومنی به راننده تاکسی پرداخت می کردیم.
* فیلم "کانی مانگا" اولین فیلمی بود که من در سینما دیدم. چه شور و شعفی برای سینما رفتن داشتم.
«کانی مانگا» فیلمی است که خیلی هایمان آن را دیده و چه بسا جزئیاتی از آن را نیز به یاد داریم و به خاطره خیلی هایمان پیوند خورده است.
یادم است در زمان اکران فیلم «کانی مانگاه»، روزهایی بود که در هر سانس همه صندلی های سینما پر میشد و حتی در گوشههای سالن هم عدهای فیلم را ایستاده تماشا میکردند. فکر می کنم سینما 300 یا 400 صندلی داشت.
اولین مرتبهای بود که فیلمی را روی پرده عریض سینما میدیدم.
صبح جمعه بود، من به اتفاق برادرم و پسر دایی هایم، چند نفری از خانه حرکت کردیم. سر خیابان استرآبادی که رسیدیم کمی منتظر شدیم اما تاکسی نیامد و ما پیاده حرکت کردیم.
پس از طی مسافتی به فلکه کاخ و در ادامه به پارک شهر گرگان رسیدیم. در پیاده رو صف طولانی درست شده بود. قابل تصور نبود که صف تهیه بلیط تا نزدیکی های پارک شهر رسیده بود!
حدود 100 یا 200 نفری شایدم بیشتر در صف خرید بلیط سینما قدس ایستاده بودند.
لازم به ذکر است، سینما بهمن در سال ۱۳۴۰ با نام "امپایر" در نزدیکی فلکه شهرداری گرگان تأسیس شده است. بعدها به نام سینما قدس بود و اکنون 22 بهمن گرگان نام دارد.
خلاصه، پس از زحمت فراوان و طی یکی دو ساعت توانستیم بلیط بخریم. تو شلوغی جمعیت دست در دست هم به داخل سینما رفتیم. سینما مملو از جمعیت بود و جای سوزن انداختن نبود. خلاصه با هر زحمتی به داخل سالن اصلی رسیدیم. خیلی شلوغ بود و صندلی ها پر بود. کم کم فیلم در حال شروع شدن بود و صدای کف زدن، هلهله و هیجان تماشاگران همه جا را در بر گرفته بود.
چون جایی برای نشستن نبود، ما ابتدا در کنار صندلی ها سرپا ایستادیم. ما 4 نفر بودیم. ناگهان لابلای صندلی ها یک صندلی خالی گیرمان آمد و یکی از ما رفت نشست. کم کم یک صندلی دیگر هم جور شد. من و برادرم ماندیم. من دست برادرم را گرفته بودم و می ترسیدم که در تاریکی و شلوغی مبادا من را تنها بگذارد. خلاصه پس از مدتی یکی دو صندلی دیگر جور شد و همگی نشستیم.
اما نشستن کجا ! آخه صندلی که من نشستم ردیف اول سینما بود! (آنهایی که سینما رفتند و تجربه نشستن در ردیف اول را دارند، می فهمند که چه می گویم و به من چه گذشته است در آن روز ! ) چون فاصله پرده سینما با ردیف اول خیلی نزدیک بود، من مجور بودم تا آخر فیلم برای تماشا، سرم را بالا نگه دارم ! پس از تمام شدن فیلم، گردنم درد گرفته بود. ولی به همین هم راضی بودیم، چون خیلی شلوغ بود.
* گفتنی است، کانی مانگا فیلمی ایرانی در ژانر جنگی به کارگردانی سیفالله داد است که در سال ۱۳۶۶ تولید و پخش شده است.
بازیگران و هنرپیشگان شاخصی همچون فرامرز قریبیان، علی ثابتفر، رضا رویگری و عبدالرضا اکبری در آن به ایفای نقش پرداختند.
داستان فیلم از این قرار است که یک هواپیمای عراقی در منطقة کانی مانگا، واقع در کردستان ایران، سقوط میکند و خلبان آن که جان سالم بدر برده از آن مکان فرار می کند. گروهی تکاور زیر نظر سروان یاوری مأمور میشوند تا خلبان را به اسارت درآورند. یکی از گروههای مسلح مخالف به سرکردگی «کاک هوشنگ» وارد کارزار میشود تا خلبان را نجات بدهد.
خلاصه، تکاوران با اعضای گروه مسلح درگیر میشوند و خلبان عراقی را دستگیر میکنند. هلی کوپترهای عراقی برای مقابله به منطقه اعزام میشوند و با هلی کوپترهای ایرانی نبرد هوایی را آغاز میکنند و ... ادامه داستان فیلم.
می توان بگویم شاید «کانی مانگا» یکی از بهترین و جذابترین فیلمهای مربوط به دوران دفاع مقدس بود و با قصه و اکشن و هیجانی که داشت تا مدتها و حتی چند سال روی پرده سینماها بود.
رستم جرجانی / خبرنگار و فعال رسانه ای
دیدگاهها