ترکمن سسی : نورمحمد دانشمند - روزهای بهاری حدود ده سال پیش بود. از منزل آنه قربان دایی تماس گرفتند. گفتند مهمان آمده، شما هم بیایید تا همراه و هم صحبت باشید. مهمان از دوستان قدیمی مرحوم پدرخانمم بود.
اول بار بود می دیدمش. به گرمی با من احوالپرسی کرد. چهره ای دوست داشتنی و شخصیتی آرام و متین داشت.گفتم داماد آخر آنه قربان دایی هستم. از نام طایفه و پدر و پدربزرگم پرسید. از همان ابتدا انگار که سالها مرا می شناسد با اسم کوچک صدا می زد.
حدود دو ساعت و اندی که کنار هم بودیم از هر مبحثی صحبت شد. کلامش شیرین بود و به دل می نشست. از شنیدن صحبت هایش آدم خسته نمی شد و دوست داشت وقت بیشتری با وی گفتگو کند.
در موضوعات مختلف صاحب نظر و ایده بود. صحبت های قابل تاملی داشت. از مباحث فرهنگی تا سیاسی و ادبی و فرهنگی سخن داشت. در صحبت هایش می شد حس مسولیت و دغدغه های اجتماعی را به خوبی حس کرد. مشخص بود مسایل منطقه را با احساس مسولیت دنبال می کند.
از مرحوم آنه قربان دایی و خاطراتش با وی صحبت کرد. از اینکه چه زود وی را از دست داده بسیار متاثر بود. از تلاش های وی برای فرهنگ و ادب به نیکی یاد کرد. دوست داشت نسل جوان منطقه فرهنگ و ادب ترکمن را پاس بدارند.
تاکید داشت رسم دیرین احترام بزرگان همواره باید حفظ شود. بزرگان و مفاخر را باید احترام گذاشت. می گفت جوانان نخبگان و سرمایه های منطقه را قدر بدانند. از تجارب و آموزه هایشاناستفاده کنند. تا این فرهنگ احترام و قدرشناسی نباشد کار سخت خواهد شد.
آینده نگری در موضوعات از دغدغه های دیگر وی بود. معتقد بود به مشکلات و مسائل فرهنگی و اجتماعی باید با دید عمیق تری نگاه کرد.
عبدالرحمن قزلجه عاشق فرهنگ و ادب ترکمن و عاشق توسعه منطقه بود. وی از چهره های ماندگار ترکمن ضحرا بود. اکنون بیش از چهل روز از سفر ابدی این چهره دوست داشتنی می گذرد.
روحش شاد و یادش گرامی
- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای اسلامی منتشر نمیشود.
- نظرات بعد از ویرایش ارسال میشود.