c_300_250_16777215_10_images_1434814076edalatgolestan.ir.jpgموسي جرجاني
مردم مومن و روزه‌دار استان گلستان، در كنار مسئولان استاني و كشوري و روحانيان فارس و تركمن، به‌خصوص تركمن صحرا و تركمن‌هاي استان‌هاي مختلف ايران، با عارفي بزرگ و مجاهدي نستوه، وداع كردند.

طهمانگونه كه مي‌دانيد خداوند 97 سال عمر به‌‌وي عطا نمود و اين عالم رباني حاصل اين عمر با بركت و با عزت خود را صرف تحصيل و بعد تعليم و تريبت جوانان اين ديار و نيز گسترش تعاليم اسلام و شريعت محمدي صرف نمود.
امروز مريدان و مشتاقان وي، به‌خاطر اداي دين خود و همچنين سپاسگزاري از اين همه خدمات ارزنده و خدايي و مخلصانه، بطور گسترده و وصف ناپذير، در مراسم تشييع و خاكسپاري آن حضرت شركت مي‌كنند تا ياد و خاطره وي را براي هميشه گرامي داشته و با وي وداع گويند.

ازدحام مردم غير قابل تصور است و كسي به‌ياد ندارد و يا نشنيده است كه تا به‌حال چنين جمعيت انبوهي براي خاكسپاري كسي جمع شده باشند.
صبح زود، با پسرم رستم، از گرگان به‌طرف قره‌بولاغ حركت كرديم تا در كنار ديگر مريدان آن حضرت، در اين مراسم شركت نموده و اوضاع آنرا را با دقت ثبت و ضبط كنيم. وقتي كه به‌قره‌بولاغ رسيديم، به ‌رستم گفتم كه در ضلع جنوبي روستا كه شايد خلوت‌تر باشد، اتومبيل خود را پارك كند و بعد پياده به‌سمت عيدگاه كه قرار بود استاد در آنجا تشييع شود، رفتيم.

سيل جمعيت خروشان سبب شده بود كه تمام راه‌هاي روستا تا عيدگاه پر شود و امكان رفتن بسيار دشوار بود.
ما به‌عنوان عضوي از اين جمعيت عزادار، فاصله طولاني روستا تا عيدگاه را زير تابش شديد آفتاب و با دهاني روزه، طي كرديم. در بين راه و در تمام روزهايي كه استاد در بيمارستان صياد شيرازي گرگان بستري بودند، همه‌اش به‌فكر استاد و لبخند وي بودم كه هر بار كه به‌ديدارش مي‌رفتم، با شادابي و لبخند مي‌گفت: «موسي يگن گلدينگ مي»‌؟

من20 سالي بود كه به‌طور مرتب به‌حوزه مي‌رفتم و اين رفتن را از دوران كودكي، از پدرم (رستم آخوند جرجاني) كه خود از روحانيون سرشناس منطقه و مريدان وي بود، آموختم. بعد‌ها كه استاد به‌علت كبر سن، مديريت حوزه را زير نظر خودش، بصورت شورايي به‌چند تن از فرزندان و نزديكان و استادن محول نمود، پايم بطور مرتب به‌حوزه باز شد و من به‌اتفاق چند نفر از كارشناسان، در خدمت مديريت شوراي حوزه بوديم و براي آينده اين حوزه طرح‌ها و برنامه‌هايي را در خدمت آنان مي‌گذاشتيم كه از جمله برگزاري جشن 50 ساله تاسيس حوزه و تجليل از استاد يارجان آخوند، نوشتن و چاپ زندگينامه استاد در قالب كتابي با نام: «قره‌بولاغ چشمه عرفان» و تهيه فيلم مستند از ايشان، چاپ پوستر بود كه همه اين كار‌ها براي اولين بار طراحي، برنامه ريزي و اجرا مي‌شد.

بعد‌ها مشكلاتي برايم پيش آمد و من چند سالي نتوانستم بطور مرتب به‌ديدار استاد بروم و آنگاه پس از وقفه‌اي،روزي  براي تبريك گفتن عيد ماه مبارك رمضان، باتفاق چند تن از دوستان كارشناس، كه در برنامه‌ريزي كمك مي‌كردند، به ديدار استاد رفتيم. آنروز افراد زيادي از مناطق مختلف آمده بودند و همه منتظر دستبوس استاد بودند كه وي وارد اتاق شد و روي صندلي مخصوص خود نشست و با روي گشاده، با همه سلام عليك كرد. من در كنار صندلي مخصوص نشسته بودم؛ او هميشه در جمع كه بودم، مرا صدا مي‌كرد و مي‌گفت: «هر وقت كه آمدي در كنارم بنشين»، و من هم حالا مثل سابق، در كنارش نشسته بودم.
وقتي كه نوبت دستبوسي رسيد و همينكه چشمش به‌من افتاد، از جايش بلند شد و مرا در بغل گرفت و از پيشانيم بوسيد و گفت: «موسي يگن، نيرده سن؟ من اولمده گلجك مي‌؟»- كجا هستي، و سه بار گفت: حتما هنگام مرگم مي‌آيي؟ من بسيار شرمنده شدم و اشگ در چشمانم حلقه زد، و بعد به افراد حاضر گفت: «موسي يگن را بسيار دوست مي‌دارم، او كارش تبليغ حوزه و دين است و شما هم قدر كار‌هاي تبليغي وي را بدانيد.

حالا در حالي كه در ميان انبوه جمعيت بودم، خاطرات گذشته يكي يكي در دهنم زنده مي‌شدند و هرچه فكر مي‌كردم، نمي‌توانستم با قلم خود، از خدمات اين عالم رباني، به‌مردم بگويم و يا بنويسم كه «قلم» از عشق و ارادت و تعلقات دورنيم، قاصر بود.

من آنروز همچنان در ميان موج جمعيت، غوطه مي‌خوردم؛ تابش نور آفتاب بسيار سنگين بود؛ اما كسي گلايه‌اي نداشت و همه با اخلاص و محكم قدم برمي‌داشتند و در فراغ عزيز سفر كرده خود، اشگ سوگ مي‌ريختند كه اين عشق در پيشاني، عرق گرماي تابش آفتاب نبود، همه در طلب اين بودند تا خود را به‌عيدگاه برسانند و به‌موقع در اين مراسم معنوي شركت نمايند.

من براي روز تشيع جنازه، چند دوربين فيلمبرداري را با استاد مراد آخوند، كه بخش سمعي و بصري حوزه را نظارت مي كند، هماهنگ كرده بودم تا اين روز بياد ماندني در تاريخ ايران اسلامي، به‌خوبي ثبت شود: فرشيد كلته از بندرتركمن و خليل يزداني از گنبد آمده بودند و علاوه برآن آقاي ملا نيازي با دوربين حوزه، در كنارمان بود و دوربين احمد آخوند تنگلي (مسئول سمعي و بصري حوزه علميه عرفان آياد) و چند دوربين ديگر را هم هماهنگ كرده بودم تا با كمك هم، از اين ازدحام جمعيت، و حضور پر شور مردم، با دقت تمام تصويربرداري كنيم و بعد، يك فيلم مستند مشترك خوبي را تهيه كرده و به‌مشتاقان آن حضرت هديه نماييم.
البته من حدود يكماه پيش كه حال استاد نسبتا خوب بود و در منزل پسرش استاد حامد آخوند بسر مي‌برد، براي گرفتن مصاحبه، با مراد آخوند، اسماعيل عنايتي و حامد آخوند، هماهنگي كردم و سپس باتفاق دوست خبرنگارم، عاشور محمد رئوفي كه از گنبد آمده بود، و سليمان هاشمي و پسرم رستم، به‌خدمت استاد رسيديم. آن روز تعدادي از افراد محلي و چند نفر از تركمنستان، در آنجا محل حضور داشتند و من در محيطي بسيار صميمي، با وي گفتگو كردم كه حاصل آن جلد دوم كتاب «قره‌بولاغ چشمه عرفان» خواهد شد. ( كه اين كتاب در دست بررسي و اقدام است.).

آنروز حامد آخوند گفت: استاد زياد حرف نزند كه بيمار است و حال وي رعايت شود و صحبت شما 10 دقيقه بيشتر نباشد؛ من گفتم چشم. وقتي كه در كنار استاد نشستم، با من با حالتي بشاش و سرحال مثل گذشته احوالپرسي كرد و بعد رو به‌افراد حاضر در اتاق كرد و گفت: اين موسي يگن خبرنگار است، و روزنامه دارد، حالا به‌من مي‌گويد: يك دقيقه بيشتر وقتت را نمي‌گيرم و اما يكساعت مرا به‌حرف خواد كشيد» و بعد خنده‌كنان گفت: «اشكالي ندارد، هر آنچه كه او انجام مي‌دهد، براي تبليغ دين است و من راضيم و شما قدر اين خبرنگار را خوب بدانيد.»
خدا را شكر كه آنروز توانستم براي آخرين بار در كنارش باشم و با وي مصاحبه كنم و در اين جمع عاشور محمد رئوفي عكس‌هاي خوبي گرفت و مي‌دانم كه اين عكس‌ها روزي به‌عنوان اسناد اين حوزه، مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

باز هم راه مي‌رفتيم تا اينكه به‌دروازه عيد گاه نزديك شديم؛ رستم گفت من مي‌روم براي روزنامه از حاشيه‌هاي اين مراسم عكس بگيرم، كه او سردبير هفته نامه اقتصاد گلستان، مدير سايت تركمن‌هاي ايران بود و كارش را بلد بود و تمام كار‌هاي طراحي و چاپ روزنامه، طراحي كتاب‌ها و ديگر كار‌هاي تبليغاتي را به‌عهده داشت. با وي سمت راست دروازه عيدگاه را قرار گذاشته و بعد بطرف جايگاه رفتم.
وقتي كه به‌جايگاه رسيديم، زير سايه‌بان عيدگاه، از ساعت‌هاي قبل پر شده بود و گويا مردم بعد از خوردن سحري آمده بودند تا جا بگيرند. در آن موقع استاد آخوند تنگلي، شاگرد برجسته استاد نظري، در حال سخنراني بود؛ مردم در حالي كه اشك مي‌ريختند و در فراغ استاد خود گريه مي‌كردند، به‌سخنان وي گوش مي‌دادند.

حالا استاد امجد آخوند، يكي از فرزندان عالم و فعال استاد، سخنراني مي‌كند و بعد از آن آيت الله نورمفيدي، نماينده مقام معظم رهبري در استان گلستان و امام جمعه گرگان و بعد دكتر صادقلو استاندرا گلستان در وصف سجاياي اخلاقي و مردمي استاد نظري بطور مختصر سخنراني مي‌كنند. در اين موقع پيكر مطهر استاد، در ميان جمعيت ظاهر مي‌شود؛ همه با گفتن الله اكبر از جا بلند مي‌شوند؛ اتومبيل حامل پيكر مطهر استاد نمي‌تواند از ميان خيل عظيم جمعيت حركت كند، گريه و زاري فضاي عيدگاه را پر مي‌كند و پيكر استاد با مشكلات زياد در برابر روحانيان جليل‌القدر تركمن كه در صف اول، به‌انتظار نشسته بودند، قرار مي‌گيرد و بعد نماز ميت توسط استاد حاج عثمان آخوند نظري، مدير و يكي از بستگان و استادان سرشناس حوزه اقامه مي‌شود و آنگاه پيكر مطهر استاد با مشكلات زياد و در ميان ازدحام جمعيت، از آنجا به بيرون عيدگاه حمل و سپس در گوشه حوزه علميه، به‌خاك سپرده مي‌شود تا براي هميشه زيارتگاه مريدان و مشتاقان وي باشد. روحش شاد.
در پي آن استاد امجد آخوند نطري، فرزند استاد يارجان آخوند از بلندي گوي عيدگاه از همه مردم به‌خاطر حضور تاريخي آنان در اين مراسم، قدرداني نمود و به‌دنبال آن وي از طريق سايت حوزه علميه قره‌بولاغ نيز از همه شركت كنندگان در مراسم مراتب سپاسگزاري خود را اعلام نمود. ضمنا استاد امجد آخوند نظري يادآور شد كه در خانه فرزندان آن حضرت، مثل هميشه، به‌روي تمام مشتاقان، مريدان و دوستداران آن مقام فرزانه، در هر زمان، گشوده خواهد بود.
سخن آخر، با رفتن آن مرحوم كارمان بيشتر خواهد بود؛ انتظار داريم كه همه مومنان و عاشقان و ارادتمندان استاد مرحوم يارجان آخوند تقصير، مثل گذشته از اين حوزه پشتيباني كنند تا روح آن مرحوم شاد و از همه راضي و خشنود باشند.
ما هم بر خود وظيفه مي‌دانيم كه با تيم كارشناسي خود، همواره مثل گذشته، همانند مشاور، در كنار دست‌اندركاران و گردانندگان اين حوزه باشيم و به‌مديريت آن كمك كنيم، تا چراغ اين حوزه علمي، ديني و بين المللي، تا ابد، منور و زنده باقي بماند و همچنان با افتخار به‌روند تكاملي و پيشرفت خود ادامه بدهد، تا روح آن استاد جليل‌القدر كه همواره ناظر كارمان خواهد بود، از ما راضي باشد.
انشاالله.
روحش همواره شاد و راهش پر دوام باد.

در پايان ثبت وقايع ارتحال آن حضرت، براي خبرنگاران، نويسندگان، محققان، اصحاب قلم، بشرح ذيل اعلام مي‌شود:
روز ارتحال استاد جلبل‌القدر «يار محمد آخوند نظري»، ساعت 3 بعدازظهر روز شنبه، سي‌ام خرداد ماه سال 1394 هجري شمسي(30/3/94)، برابر با روز چهارم ماه رمضان، سال 1436 قمري و 21 ماه ژوئن سال 2015 ميلادي، در بيمارستان صياد شيرازي گرگان.
مراسم تشييع و خاكسپاري، ساعت 11 صبح روز يكشنبه 31/3/94 در عيدگاه روستاي قره‌بولاغ، با حضور بيش از 100 هزار نفر از اهالي مناطق: استان‌هاي: گلستان، خراسان شمالي، خراسان جنوبي، گيلان، مازندران، آذربايجان، كردستان، تهران، و كشور‌هاي: تركمنستان، تركيه، افغانستان  
خوانندگان عزيز: منتظر چاپ و دريافت كتاب، فيلم مستند توليدي و ويژه نامه اقتصاد گلستان، مربوط به‌ارتحال حضرت يارجان آخوند نظري از واحد سمعي و بصري حوزه علميه قره‌بولاغ باشيد.

 

نوشتن دیدگاه

مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرات لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
- نظرات بعد از ویرایش ارسال می‌شود.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

 

ترکمن سسی

turkmensesi

تبلیغ

 

نوین وب گستر