ترکمن سسی - ناصر اونق غراوی - نوشتن درباره عید قربان برای من خیلی سخت است چون وقتی عید قربان میگن اول یاد مادرم می افتم که مثل سال های قبل پیش از آن که گوسفند قربانی کنیم ...
... آتیش بزرگی با چوبهای بزرگ روشن میکرد و دیگ های بزرگ آب می گذاشت. (همیشه از من می پرسند چرا در تمام نوشته هات ابتدا اسم مادرت را می آوری ?منم حرفی نمیزنم اما اشک از چشمانم ناخوداگاه جاری میشه... )
ماهم منتظر پدر بودیم، در روستا چون نماز عید نمی خواندیم. پدرم صبح زود ما را جمع میکرد تا قربانی کردن یاد بگیرم و می گفت (هنرلی زور ٬ هنرسیز هور) است و کم کم مرحله به مرحله جلو میرفت. اول کندن محل [ذبح] قربانی را میگفت رو به قبله و دایره ای شکل و وسطش [مقداری] نمک، گندم و زغال می گذاشت و نقل می کرد، می گفت زدن خون به پیشانی مرض ها را دور میکنه و ...بعد قربانی. آتیش مادرم آماده بود و ما هر کدام هر قسمتی [از قربانی] را دوست داشتیم کباب می کردیم .
مادرم می گفت دالاق را نخورید تنبل میشوید نمیدانم چه فلسفه ای داشت.
مادرم هم جگر، دل، قوه ...را با روغن سرخ می کرد و سفره پهن می کرد. می گفت سفره برکت هست دور هم می خوردیم .مادرم می گفت چون زمان های قدیم چیزی نبوده برای خوردن می گفتن (اوچ گون قربالق، اوچ گون کوکن، ونن قارنم ونن)
قربانی کردن برای خشنودی خدایان از زمان های بسیار دور مرسوم بوده است. فرزندان حضرت آدم(ع) قابیل مقداری گندم و هابیل قوچی برای قربانی آوردند و قربانی هابیل مقبول خدا شد اما عید قربان یاد آوری سربلندی حضرت ابراهیم و اسماعیل در آزمون بزرگ الهی و سرمشق گرفتن از آنها برای بندگی خداوند است .
عید قربان بزرگترین عید ملی و مذهبی ماست و از مدت ها قبل برای عید قربان آماده می شیم. همان طور که هاجر ; اسماعیل را غسل داد ما هم معمولا یک روز قبل از عید، قربان شور [حمام] میکنیم .
اما پیشواز اصلی عید قربان به عهده مادران و خواهران ماست که چند هفته جلوتر با خانه تکانی و با مزین کردن خانه با هنرهای دست باف زیبا و خاص خبر از آمدن عید میدهند و سه روز قبل عید با پختن (کوکن) بوی عطر، بوی عید، بوی محبت، بوی لبخند را به جامعه هدیه میدهند .
همیشه حس و حال های قبل عید جذاب تر بودن و هستند. دوستشان دارم (گوورا قارریسه دا گوون قارریماز) از اینکه می پرسیدیم چند روز مانده به عید؟ لباس خریدن از بازارهایی که برای عید قربان برپا میشدند و همیشه می پرسیدیم چند شنبه حراجی تشکیل میشه و هیزم جمع کردن هامون . کوکن پخش کردن هامون . قربان شور هامون ......روز عید با پوشیدن لباس های نو با بچه ها جمع میشدیم می گفتیم از خونه ی کی شروع کنیم بگردیم تبریک بگیم و تک تک خانه های روستا را می گشتیم و تبریک می گفتیم .
از عصر روز اول عید به صدقه های هم میرفتیم .معمولا بیشتر صدقه ها روز دوم بود . نزدیک عصر وسط روستا توپ کاکر و تاب بازی می کردیم . سه روز قبل عید تاب درست می کردیم سه تا چوب (ارچا) با طناب های محکم درست می کردیم.. مادرم نقل میکرد (یاغشی سوز، بالدان سویجی ). با تاپ خوردن در آسمان گناهامان میریزند و شاد بودیم و خندهامون واقعی بود! اما الان دیگه خبری از تاب و توپ کاکر نیست به قول اجم (بارا بایرام قالار، دورا قربان ) بقیه چیزها فراموش میشن .
ان شاء الله امسال هم عید قربان خوبی را آرزومندیم (نیتنگ نامه بولسا مرادینگ شونده دور ) با تمام اتفاقات خوب و با متداعی شدن تمام خاطرات خوب کودکی مان .
ناصر اونق غراوی دراکاریس، مراوه تپه
- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای اسلامی منتشر نمیشود.
- نظرات بعد از ویرایش ارسال میشود.