ترکمن سسی:کوموشتپه زادگاه خیلی از بزرگان علم و دانش ترکمنهای ایران میباشد. ...کوموش تپهای که همه صبحهای خودشان را با صابونهای معطر آغاز میکنند و در زمستانها با گالیش و پوتین و نیمپالتو راه میروند.
بازارشان رواج دارد و همه قسم اقشمه روسی، خرازی و سماور و ظروف حاجیطرحان و قند و چای به فروش میرسد. میان اهالی گدایی و مزاحمت عیب است و در اینجا هیچ گدایی دیده نمیشود.
خانوادههای علمپرور بنیانگذار آن شهر بودهاند. خانوادههایی که در آن مهندس آنا آخوندیها و دکتر عایشه مخدومیها پرورش یافتهاند.
اخیراً طی ملاقاتی که با دکتر عایشه مخدومی اولین دکتر زن ترکمن داشتهایم از تلاشهای نیم قرن خدمت خود گفت:
سرهنگ مخدومی (پدر دکتر عایشه مخدومی ) در سال 1318 از دانشگاه جنگ فارغالتحصیل شده و همان سال هم با درجه ستواندومی استخدام ارتش گردیدند و به مدت دو سال در بلوچستان خدمت نمود و در همان سالها تنها دختر وی به نام عایشه مخدومی در کوموشتپه بهدنیا آمد. و به علت شرایط سخت زندگی در آن دیار، سرهنگ خانوادهاش را در کوموشتپه گذاشته و به علت دوری راه کمتر موفق به دیدار خانواده و تنها دخترش میشده است، تا این که موفق میشود به تهران منتقل شوند و حال با خیالی آسوده خانوادهاش را همراه خود به تهران میآورند و عایشه مخدومی در آن سالها دو ساله بودند. دکتر عایشه مخدومی تعریف میکنند: تنها سرگرمی پدرشان سوادآموزی به من و مادرم بود و به من به روش خاصی که امروزه باب شده است کلمات را آموزش میدادند مثلاً داس مینوشتند و هم داس را نقاشی میکردند و به مادرم به روش دیگری که حوصله بسیار لازمه آن کار بود انجام میدادند و با این حوصله پدر و علاقه مادرم تا سیکل قدیم یعنی نهم دبیرستان تحصیل کردند و مدرک لازم را دریافت نمودند. بدینترتیب در فضایی کاملاً فرهنگی بزرگ میشدم و من چهار سال تحصیلات دوران ابتدایی را در تهران درس خواندم و همیشه شاگرد اول بودم و دوسال آخر دبستان را هم در سنندج درس خواندم.
دوران دبیرستان را هم دوباره به تهران آمده در تهران به اتمام رسانده و در سال 1340 وارد دانشگاه تهران شدم و بدون وقفه درس خوانده و در سال 1346 فارغالتحصیل رشته داروسازی شدم.
در آن سالها کمتر ترکمنی در تهران زندگی میکرد و ما مدام به بهانههای مختلف به کوموشتپه سفر میکردیم و دیدار فامیل برای من بزرگترین لذت و تفریح بود. بوی نان تازه... آمیخته با صدای طبیعت و یکرنگی مردم خاطرات بسیار زیبایی را من همیشه از این شهر دارم و همین سفرها باعث شد تا با پسرعمویم که وی هم مهندس کشاورزی بودند در سال 1343 ازدواج کنم و حاصل ازدواج ما یک پسر و یک دختر بهنامهای یاشا و ناتاشا شد.
برای احداث داروخانه به گنبدکاووس آمدیم و داروخانه سینا را بهصورت شبانهروزی اداره میکردم کمکم بچهها بزرگ میشدند و همانطور که پدرم در تحصیلات من حساس بودند من هم در امر تحصیل فرزندانم از هیچ تلاشی دریغ نمیکردم که الآن یاشا فوق تخصصی سرطانشناسی را دارند و ناتاشا هم فوق تخصص زبان انگلیسی را در دانشگاه تهران دانشکده پزشکی تدریس میکنند.
در سال 1366 احساس کردم فروش دارو در داروخانه مرا ارضاء نمیکند چون که هیچوقت خانواده من به دنبال کسب مال نبودند و به همین خاطر دوباره با فروش داروخانه برای کسب علم و ادامه تحصیل راهی تهران شدم که همزمان با کار دورههای داروسازی را تحصیل میکردم و تازه متوجه میشدم که تحصیل علم هیچوفت انتها ندارد و دنیای علم و دانش بسیار وسیع میباشد. و صنعت داروسازی را تا حد فوق خواندم و به دانشجویان دانشکدههای جندیشاهپور ـ تهران (شامل دانشکدههای تهران، شهید بهشتی و آزاد اسلامی) ـ تبریز و کرمان به صورت عملی تدریس کردم و حتی تا این اواخر تدریس عملی داروسازی را که شامل 4 واحد است را در لابراتوارها به شیمیستها و میکروبیولوژیستها که از کشور ترکیه هم میآمدند را داشتم و کل تدریس و کار در کارخانههای داروسازی نزدیک به نیم قرن شد یعنی نیمقرن از عمر من فقط به تحصیل و تدریس اختصاص یافت و الآن هم با مطالعه کتب علمی و پزشکی و مجلات ورزشی اوقات را میگذرانم.
نورمحمد نجاری: چرا ورزش؟
عایشه مخدومی: به خاطر علاقه خاصی که به فرهاد قائمی و سردار آزمون و عزتالله پورقاز دارم و خود هم در دوران دانشگاهی در تیم والیبال حضور داشته که اغلب مقام خوبی را کسب میکردیم.
در فرصتی مناسب با ناتاشا مخدومی که خود حدیثی مفصل دارد مصاحبه خواهیم کرد.
نورمحمد نجاری
دیدگاهها
من 27 ساله دارم تو کوموش تپه زندگی میکنم ولی تا حالا از وجود خانم دکتر اطلاعی نداشتم،باعث خوشحالی و مسرت بندست که زادگاه من دارای چنین اشخاصی است
ساق یاشا
madar.1390yahoo.com