ترکمن سسی - عبدالرشید نافعی در یادداشتی توصیه های اجتماعی از دیوان مختومقلی فراغی با مضمون الگو پذیری از مردان حقیقی ، وارستگی از دنیای ظاهری و پرهیز از قضاوت شتابزده درباره افراد را به رشته تحریر درآورده است.
این اهل قلم سیمین شهری در یادداشت خود نوشته است:
اپیزود نخست:
ماغتئمغولی قاراب سوزله داشئنگنئ
جایین تاپسانگ صارفاد بولسا آشئنگنی
کامیل تاپسانگ غوی یولوندا باشئنگنی
ار ایزیندا گزسنگ اردک بولارسن .
ای فرزند دولت محمد !
اگر چه از مکنت دنیا کمینهای و از دست ظالمان روزگار ت چه دردها و مرارتها کشیدی , ولی بدان و دلگیر مباش ! چون میگذرد غمی نیست و روزی فرا خواهد رسید چون شیر غُران ظالمان را به زیر خواهی کشید .
پس به خودت غم راه نده و گریه نکن سرت را بالا بگیر و به اطرافیانت خوب نظر کن وقتی میخواهی از درد هایت بگویی .
ای مختومقلی ! اگر در توانت بود و خواستی دستی نیازمند بگیری و سفره اطعام پهن کنی٫ سعی کن که حق به حق دار برسد .
ای فرزند آزادی ! اگر فکری ٫ ایده ای ٫ آدمی شایسته و الگویی شایسته و مردمی در زندگیت یافتی که نیت و مرامش در راه مردمداری به پختگی و کمال رسیده است دریغ نکن همراهش شو !
سر به مریدی و رهرویش بگذار و راهش را ادامه بده که در این صورت و با این الگو پذیری از راه خوبان و مردان وارسته روزگار٫ چه تجربیات گرانسنگی در رکاب آنان نصیبت خواهد شد.
و چه بسا با این کارت٫ در وارستگی و مردانگی به پای آنان خواهی رسید و مثل آنها شاد و مردانه زندگی خواهی کرد.
اپیزود دوم:
ماغتئم غولئ چکیپ دوشمان ناهارئن
پیشأم یۇوۇتماق دور یامان غاهارئن
اؤتۆریپ من ییگیتلیگینگ باهارئن
غوتولماق یۏق غارریلئغئنگ غئشیندان .
مختومقلی خطاب به ایلش فریاد میزند : مبادا از ظاهر من قضاوت نمایید .
کسی چه داند در اندرون دل من خسته دل چه غوغایی است طوری که مرا یارای بیان آن احوال بر سر گذشته اش نیست .
چرا که تو ای مختومقلی ! از بس به اکراه و به اجبار ٫ دستپخت روزگار با منت دشمنان جاهل و دون مایه ات را چشیده ای ٫ کار و پیشهات فرو خوردن خشم درونت شده است . بدین خاطر و از فرط این جدال و کشاکش درون٫ بهار سرسبز جوانیت به فصل خزان زرد گراییده است .
و توای فرزند دولت محمد!
تا خواستی بفهمی و جنب و جوشی بخوری و با غذای کم جو نانی مقاومت کنی و با این لقمه حلال برای زندگی عزتمندانه خویش بسازی ٫
مع الاسف چه زود دیر شد و در آستانه فصل زمستان پیری ات قرار گرفتی که هیچ راه گریز و رهایی از چنگ دستهای سرد سوزناکش را نیز نمی یابی !
و چه بدتر زمستانی است ! وقتی کمال یافتهای پیدا نمیکنی که برای همدردی٫ همذات پنداری و بیان احوالات درونت ٫ گوش جانی برایت بسپارد !
اپیزود سوم:
ماغتئم غولئ گوروب دوشمان طاغناسئن
مرد اولدور شاد توتار غامدان سينا سئن
ير يوزئ دولدورماز گوزينگ خاناسئن
قارون كمین غازانانئنگ كان بولسا .
ای مختومقلی و ای گرکز زاده و پیر وارسته از لذات دنیای ظاهری برون !
گرچه از دشمنان راه اندیشه و هویّتت مرارتها ٫ سرزنشها و سختیهای بسیار چشیدهای و چه زخم زبانها شنیدهای طوری که قامت صحراییت علاوه بر آن زخم زبانهای نامردمان روزگار٫ همواره نیز با سه مولفه ظاهر برون ( مقام ٫ ثروت و شهرت ) به مدد سه مولفه درون دیگر ( هنر ٫ مذهب و عرفان ) در کشاکش و مبارزه بوده است .
بدان ! و بیا علیرغم تمام این سختیها و دشمنیها جوانمردی کن !
و دل و درون را از هر چه غم و نا راحتی است دور ساز و حال درونت را پر از انرژی های شاد کن ٫ لابه و زاری نکن و قامت صحراییت را استوار نگه دار .
و گرنه تبدیل به نامردی خواهی شد که در مقابل دشمنانش ضعف نشان داده و مایه طعن و سرزنش رقیبان ضعیف تر از خویش خواهد شد .
و بدان ! اگر کل دنیا را هم داشته باشی و مثل قارون روزگار شوی باز خانه و کاسه طمع چشمت سیر نخواهد شد .
مگر اینکه با مردانگی که به خرج میدهی عزت نفس پیدا کنی و به یک نوع شادی بی دلیل همیشگی از درون برسی تا بتوانی به قارونیان روزگار و دشمنان صرفا منفعت شخصی طلبانت بگویی که : این غم زیبای درون من از شادی زشت ظاهری شما به مراتب بهتر و قوی تر است.
- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای اسلامی منتشر نمیشود.
- نظرات بعد از ویرایش ارسال میشود.