c_300_250_16777215_10_images_1_71700.jpg

ترکمن سسی - شاعر جوان ترکمن "توی محمد ایازی" متخلص به غریب از سفر اخیر خود به تهران و نشست شاعران با مقام معظم رهبری، خاطره ای خواندنی نگاشته است.

این شاعر جوان گنبدی در خاطره شیرین خود که امروز به پایگاه خبری ترکمن سسی رسیده است ، نوشته است است :

11 اردیبهشت آخرین روز ارسال آثارجهت شرکت در مراسم نشست شاعران با رهبر فرزانه انقلاب بود. اینجانب قطعه شعری با عنوان "بو پرده تازه باشلادی" به زبان تورکمنی فرستادم.
دلیل ارسال شعرم به زبان مادری را هم نگاه همسان مقام معظم رهبری به قومیتها قید نمودم. شنبه 28 اردیبهشت در بی خبری محض بودم که جناب حسین عبدی از حوزه هنری استان با این غریب تماس گرفته و خبر مسرت بخش انتخاب شعرم را برای نشست شاعران با مقام معظم رهبری اعلام کردند. این لحظه ، لحظه ای عجیب بود. شادمانی بی حد و حصری داشتم که برای انعکاس این شادمانی واژه کم می آورم!


بعد از اینکه تماس با جناب عبدی قطع شد با خوشحالی خاصی موضوع انتخاب شعرم برای نشست شاعران با مقام معظم رهبری را با کارفرمایم مطرح کردم. حرف رک ایشان و پاسخ منفی کارفرمایم مثل آب سردی بود که به رویم ریخته شد!


قاطعانه از شوقم گفتم و اینکه این فرصت را از من نگیرند حتی برای کار جایگزین هم پیدا کردم که نپذیرفت. سرآخر حقوق حقه خود را مبنی بر مرخصی در طی 25 سال خدمت صادقانه مطرح نمودم این مساله و گرفتن مرخصی تا اخراجم از کار هم پیش رفت و سر آخر کارفرما با مرخصی بدون حقوق موافقت کرد! لیکن عشق که باشد و شوق دیدار این مسائل محلی از اعراب ندارد!
کارفرما ناجوانمردانه تمام شادمانی ام را بر باد داده بود، اما ته دل خوشحال بودم که مرخصی را گرفته بودم و این مسائل مانع بزرگی محسوب نمی شود.در طول 2 روز مانده به موعد سفر، نامه ای به مقام معظم رهبری مبنی بر نگاه همسان آن حضرت به قومیتها و لزوم تدریس زبان مادریمان نگاشتم.


خدمت دوست مهربانم باغشی " اریم شیرمحمدلی" هم رسیدم و بهترین لباس سنتی که داشت بدون هیچ وجهی در اختیارم گذاشت که صمیمانه تشکر می کنم. لباس ما یکی از مشخصه های هویتی مان بود. به تهران که رسیدم در هتل باباطاهر که قبلا رزرو شده بود مستقر شدم.

 

دو هم اتاقی کرمانی هم بودند.ساعت 15 بعد از ظهر به حوزه هنری تهران رفتیم که نزدیک محل اقامتمان بود. در بین راه لباسم توجه تمام شهروندان را به خود جلب کرده بود. به حوزه هنری که رسیدم، با برخورد صمیمی دوستان من جمله آقایان امیدی و داودی روبرو شدم. لباسم توجه اغلب رسانه ها را جلب کرده بود و همه از زیبایی و فاخر بودن لباس سنتی مان می گفتند. این مهم با بازخورد مثبت اغلب دوستان شاعر و رسانه ها روبرو شد و مرتب عکس و مصاحبه می گرفتند که لحظات خوشی را برایم رقم زده بود.دوستان شاعری دوست داشتند با لباسم عکسی بیادگار داشته باشند و این مهم را به بعد از مراسم موکول کردیم.


کار مدیریت نزدیک به 200 شاعر آسان نبود و کار به کندی پیش می رفت و کمی خسته کننده شده بود. ساعت 16:30 به طرف بیت رهبری حرکت کردیم. ساعت 17 عصر به بیت رهبری رسیدیم و  با دوستان از نزدیک آشنا شدیم و در باب شعر و ادبیات تبادل فکر و اندیشه کردیم و جزء خاطرات بیادماندنی بود.ساعت 18و 30 اجازه ورود و بازرسی دادند که باز هم لباسم توجه ماموران محترم حراست را جلب کرده بود و روی خوشی نشان دادند که حاکی از نگاه مثبت به قومیتها بود و حس خوبی برایم داشت. لحظات دلهره آور قبل از افطار را چگونه توصیف کنم؟! نزدیک به 200 شاعر بودیم که تنها اینجانب لباس سنتی داشتم از این بین تنها 15 نفر توفیق یافتند با مقام معظم رهبری از نزدیک دیدار کنند.


در یک متری رهبر فرزانه بودم که دوستان می گفتند بنشینم.من هم گفتم می خوام بنشینم ، اما جا نیست! اینجا بود که مقام معظم رهبری با تبسمی بر لب گفتند "راست میگه خب چه جوری بشینه". بعد از این گفتار شیرین همه خندیدیم و توجه مقام معظم رهبری به این غریب جلب شد و آن حضرت فرمودند "بگذارید دوست تورکمنم بیاد".یک لحظه شوقی وصف ناپذیر سرتاپای وجودم را فرا گرفت.دیگر مراد حاصل آمده بود و از نزدیک با رهبرم دیدار و گفتگو کردم. گفتم که من حامل سلام مردمانی خسته از سیل و سیلابم که 38 روز جانانه مقاومت کردند و از پا ننشستند.گفتم که مردم ما رسم بلند شدن را بلدند از مقام معظم رهبری تقاضا کردم که شعرم را به زبان مادری بخوانم. ایشان فرمودند: "بفرمایید من ترکی متوجه میشوم". پیام مردم غیور تورکمن را به رهبرم رساندم و شعرم را با صدایی رسا و حماسی قرائت نموده از محضرش اجازت خواستم.


 بعد از سفره افطار در جلسه شعرخوانی ، مطلبی که ذهن مرا به خود جلب نمود، اشراف کامل مقام معظم رهبری به قالبهای شعری بود. آنجایی که مجری محترم شعری را نیمایی عنوان کرد و مقام معظم رهبری گفتند: "شما با این شعرتان تن احمد شاملو را در گور لرزاندید" که خنده حضار را در پی داشت. حق با رهبرم بود شعریکه قرائت شد ، شعری ضعیف و درقالب سپید بود.
 در ازدحام جمعیت خودکارم را گم کردم که حاج آقا منتخب که در بیت رهبری مسئولیت داشت متوجه شد و روان نویس خودشان را بمن هدیه دادند و اتفاق خوشایند دیگری بود. عزیزی می گفت حاج آقا به کمتر کسی هدیه می دهد. قطعا شما را دوست دارد و حقیقتا هم همینگونه بود چون چند کلامی از روحانیون تورکمن گفت و حرف زدیم.


لحظات پر بار و شیرینی در محضر مقام معظم رهبری پشت سر گذاشته بودم و هم اینکه نامه ام را به دست رهبرم رسانده بودم و بسته ای فرهنگی به یادگار هدیه دادند و تمام خستگی سفر با این رویداد مهم از تنم زدوده شده بود. به هتل برگشتیم و مرور خاطرات خوش هر لحظه روحمان را طراوت تازه ای می بخشید!
《 توی محمد ایازی*غریب》
1 خرداد98

نوشتن دیدگاه

مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرات لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
- نظرات بعد از ویرایش ارسال می‌شود.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

 

ترکمن سسی

turkmensesi

تبلیغ

 

نوین وب گستر